لیست کامل مطالب سایت
چت آنلاین

عشق به فلسفه در دختران نوجوان

شاید تو دنیا و جامعه امروز اینکه بشنویم یه دختر نوجوون عاشق فلسفه هست کمی عجیب باشه اما خب واقعا اینقد انسان ها متفاوت هستند که توشون میشه همه جور سلیقه و تفکری رو دید و خود همین هم یک فلسفه جالبی داره برای خودش.

معمولا فلسفه ما رو یاد مردان سن بالا میندازه که کلی کتاب خوندن و حرفای سخت و سنگین میزنن که کسی هم ازش سر در نمیاره، اما یکی از کاربران عزیز "هم سوالی" که دختر نوجوونی هم هست، متنی را برامون در مورد عشق به فلسفه نوشته.

جالبه بدونید که این متن توی گوگل هم رتبه خوبی داره و بازدیدکنندگان زیادی هم داشته

متن داخل کادر نوشته این دختر خانوم عاشق فلسفه هست. بعد از اون هم نقد هم سوالی و کاربران سایت رو به نوشته این دختر خانوم خواهید دید.

شما هم میتونید متن هاتون رو به رایگان برای انتشار و نقد برای هم سوالی ارسال کنید. برای این کار فقط کافیه متنتون رو از طریق صفحه ی چت آنلاین برای ما ارسال کنید.

از کجا شروع کنم؟

از سوال های ذهن آشفته ام

که ناگهان همچون موج سهمگینی دریای افکارم را متلاطم کرد؛

اینکه چه کسی هستم ؟

هدفم از این زندگی چیست ؟

کارهایی که تا به حال انجام دادم واقعا چیزی است که برایش متولد شده ام ؟

سوال هایی بود که آغازکننده ی موج جدیدی از زندگیم شد.

گویی تا به الان چشمانم را بر روی حقیقت بسته بودم و فقط رو به رویم را میدیدم. نگاهم را نسبت به زندگی محدود کرده بودند و من تازه بیدار شدم.

آشناییم با فلسفه بهترین حس بود، جزیره ای بود بزرگ در میان اقیانوسی که در آن در حال غرق شدن بودم.

اینکه میدیدم درک میشوم خودش عالمی بود.

ولی فلسفه فقط یک جزیره نبود، فلسفه دنیای دیگری بود.

ارزش هایم همه تغییر کردند.

مشکلاتم نیز از همین جا بیشتر شد که شک و تردید، بدترین آن بود.

در اوج نوجوانی در شک و تردید بودم اینکه آیا راهی که میخواهم بروم درست است؟

تردید هایم به ترس تبدیل شد و ترس به بزرگترین مانع برای ادامه راهم تبدیل شد.

سایه ترس تمام زندگی ام را فرا گرفت و من در همین نقطه از زندگی ام ماه ها متوقف شدم.

در همین هنگام فلسفه بود که به من میگفت تفکراتت درست است.

برو.

ادامه بده.

بعد از خواندن فلسفه دوباره قدرت میگرفتم. اینکه میدیدم با من موافق است ارزشمندترین هدیه ی آن روزهایم بود؛ ولی قدرت ترس بیشتر بود.

جنگ بین ترس و تردیدهایم با خواسته های قلبیم همچنان ادامه داشت به همراه عوارض بسیار چون بی خوابی های شبانه، کاهش شدید تمرکز و ...

کاری نمیکردم. در دوراهیی مانده بودم که هیچ کدام را انتخاب نمیکردم و همان جا مانده بودم پس همان موقع بود که خواب را به بیکاری و درگیری ذهنی ترجیح دادم.

آن روزها مانند ترسوها در گوشه ای میخوابیدم. روزهایم با خوابیدن میگذشت. نه میتوانستم راهی که با اجبار در آن قرار داشتم را ادامه دهم و نه راهی که خودم خواهانش بودم.

بارها شکست خوردم دیگر سراغ تفکرات خودم و فلسفه نرفتم؛ ولی دوباره به سمتش جذب میشدم.

سعی میکردم زندگی عادی روزهای قبلیم را داشته باشم ولی فلسفه و نداهای قلبم از اینکار جلوگیری میکردند.

در آن روزها در اوج موفقیتم بودم در درس، ورزش و .... ولی چه چیز باعث شد قید همه ی این موفقیت هایم را بزنم ؟

این سوال بیشتر از هرچیز دیگری مرا به شک مینداخت "آیا زندگی عادیم واقعا بهتر نبود ؟".

فلسفه به من میگفت من کیستم، بیشتر از هرچیز دیگری به پرسش هایم پاسخ میداد. خواندن نظریه فیلسوف های مختلف به من تجربیات جدید میداد.

گوته میگفت : "کسی که از سه هزار سال بهره نگیرد تنگدست بسر میبرد " و من تا به الان تنگدست بودم، تنگدستی بودم که فکر میکردم تا به آن موقع درست زندگی کرده ام. ذهن و فکرم تماما در یک میداد دید کوچک و محدود میچرخید و فلسفه هر روز این میدان دید را بزرگتر میکرد.

در این میان شروع به یادگیری موسیقی کردم و موسیقی باعث شد بیشتر به سمت فلسفه روی بیاورم. گویی تمام تفکراتم را بر روی ساز پیاده میکردم. موسیقی زنده بود با من حرف میزد، زندگیم را به نمایش میگذاشت ولی همان موقع بود که فهمیدم داستان زندگی هرکس فقط برای خودش جذاب و شیرین است هرچند زندگیم برای خودم نیز تا به الان هیچ جاذبه ای نداشته است.

با تمام همه ی این تردید ها و ترس ها فلسفه تنها چیزی بود که من را به سوی خود جذب کرد. طعم شیرین زندگی را میداد؛ زندگی نه فقط به معنای نفس کشیدن بلکه به معنای داشتن قلبی گرم.

نظرات هم سوالی و کاربران در مورد متن "عشق به فلسفه در دختران نوجوان"

هم سوالی(اطلاعات بیشتر)

سلام.

نظراتمون در مورد متنتون رو بصورت خصوصی بهتون عرض کردیم و اینجا هم بصورت عمومی میگیم که همینکه تو چنین سنی، به فلسفه فکر کردید، دست به قلم شدید، با یک سایت ارتباط گرفتید و نوشتتون رو منتشر کردید، به خودی خودش خیلی خیلی عالی هست و امیدواریم از این توانائی و اعتماد به نفس، در راه درست و صحیح استفاده کنید.

اما در مورد فلسفه چیزی که مهمه که همه بدونن اینه که یادگیری دروسی مثل منطق و فلسفه خصوصا منطق، برای همه ی مردم لازمه.

متأسفانه ناآشنایی مردم با منطق و فلسفه باعث شده که اونا تصور غلطی از این دو موضوع داشته باشند. مثلا برخی فکر کنند مباخث خیلی خیلی سنگینه و افراد عادی نمیتونن یاد بگیرن یا اینکه تصور کنند مباحث غیر کاربردی و ذهنی هست و به درد مردم عادی نمیخوره!

هر دوی این فکرها غلطه و مسلما یادگیری منطق بعنوان یک ابزار و فلسفه بعنوان یک معرفت، تو زندگی انسان بسیار مفید و تاثیر گذاره و هر کسی هم در حد توان و زمانش میتونه اینها رو یادبگیره.

احسنت به شما که شروع کردید.

بی نام(اطلاعات بیشتر)

این چیزی که شما میگی واقعا عالیه. اگر اینجور که میگی باشه شما استعداد خودتون رو بی شک پیدا کردین البته ممکنه همزمان در چیز های دیگه هم مستعد باشید اما من به شما توصیه میکنم این راهو ادامه بدین و میدونم که موفق میشید.

لطفا یک گزینه را انتخاب کنید